ارسال شده توسط در 89/3/17:: 6:42 عصر
فتنه سبز
این فتنه سبزینه پوش،هرگز نمیگردد خموش
طباخ آن بیگانه است،از کارتر و ریگان وبوش
از مهره های داخلی ، دارد همیشه عاملی
آخوند و رپ و فوکولی،گنجی کدیور وسروش
طلحه زبیر و عمروعاص ، بودند ز یاران خواص
مکر و ریا آخر چه کرد؟ در حفظ جان رفت آبروش
ماکو سرخس وچاه بهار، ایران سراسر دینمدار
در شهرک غرب و ونک ،بودند کسانی چون وحوش
آنان که دادند جام زهر ؛ از ضعف ایمان وبصر
گفتند به رهبر این زمان ، اینک تو هم قدری بنوش
شد نوبت رقاصه ها، بوده فریب آن قصه ها
آن مخملی باف از قدیم ، بوده هم آواز گوگوش
شرمی نما ای بی وفا ، کم کن نفاق و حیله را
گشتند خواص بی بصر ،با خائنین دین فروش
روزی تو بودی با ولی ، خطت جدا گشته ولی
یاران فرامش کرده ای، یا قپه های روی دوش
شیطان چه زیرک آمده ، با چهرهء شک آمده
در کاخ سبز اموی ، ازبهر دین دارد خروش
سرمنشا این فتنه ها ، باشد درون سینه ها
عمرت دگر طی کرده ای ، در راه دین قدری بکوش
در کشور آل علی(ع) ، بر دشمنانش مایلی؟
در روز عاشورا چرا ، گشتی چنان شمر چموش
در روز قدس با دشمنی ، هم سنگر اهریمنی
آیا تو یار میهنی ، کارت به دشمن خورده جوش
حرف دو پهلو میزنی ، نامه به رهبر میزنی
دشمن برای تفرقه ، گشته سراپا جمله گوش
جا ماندگان از قافله ،بودند به فکر فایده
(طوفان)ملت نه(9) دی ،اما از آنها برده هوش
کلمات کلیدی :